::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::

ساخت وبلاگ
v :::::برو خوش باش جانم::::: :::::برو خوش باش جانم::::: تو یه روز می آیی ولی آنروز دیر است دیگه این دل با خودش در گیر است نه ستاره به شب می تابدنه سحر زرفتنت میگریدنه کسی از تو سخن میگویدنه دلی زدوریت میمیردهمه چی آروم هستبه خیالت که بی تو دل من میگیرد برو خوش باش جانم این دو روز دنیا رنگ وارنگ و صورتهای زیبابی خبر ازسیرت نا پیدا به چه چیز دل بندم؟وقتی از فردای خود بی خبرمبه چه کس می نازم؟ بحر کی می تازم؟ بروخوش باش رفیقفکرنکن منتظرم بیخیال باش رفیق بیخیال باش رفیق + نوشته شده در شنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 1:43 توسط سمیرا | ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 12:32

v :::::درخیالم مهربانی کاشتم::::: :::::درخیالم مهربانی کاشتم::::: روزگاری باورایی داشتم یک غروری با خدایم داشتم آنقدر دوری میکردم از بدیدرسرم بذر وفا میکاشتم با خودم گفتم محبّت کار توست هرچه میکاریهمان برداشت توستدرخیالم مهربانی کاشتم باخدارازونیازی داشتمنیمه شب دستم بسوی آسمان دربدر دنبال اوبا ناله های بیکران شاید اوقدرت دهد بر ناتوان یا شفا بخشدهرآنچه آشکارهست یا نهان وقت وبی وقت من دعا میکردم بارالاها را حی صدا میکردم فکر میکردم او نگاهش بر من استدر نیایش هااو بالای سر است آههههههحال میبینم همه افکارمن چون خیالی باطل استهیچ خدایی نیستخودش ول معطل است هیچ خدایی نیست خودش ول معطل است + نوشته شده در شنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 22:45 توسط سمیرا | ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 12:32